بی عنوان
چرا باید دل بگیره از نبود ادمی که خنجر رو تا دسته فرو کرده توی قلبت
پنجشنبههای به گایی
چرا باید دل بگیره از نبود ادمی که خنجر رو تا دسته فرو کرده توی قلبت
پنجشنبههای به گایی
من کسی را از دست دادم که دوستم نداشت هر چند من او را دوست تر از جان داشتم و تو جانی را از دست دادی که برایت در میرفت. هر چند نه جان برایت اهمیتی داشت نه تنی که آنرا به عاریت داشت. که اگر داشت خیانت نمیکردی...
ما را تو با گرفتن جان امتحان مکن
از جان عزیزتر کسی داشتیم و رفت
💔💔💔
از ازل تا ابد
زنده و مردهی هر کی که بهت حس کم بودن میده رو گاییدم تاواریش
از بعد پاک شدن خود به خود لینک وبلاگش از سافاری گوشیم، خیلی دلم میخواست و با خودم میگفتم بعد از دوماه بی خبری برم و توی توییتر چکش کنم؟
و دیشب داشتم فکر میکردم که چرا باید برم جایی رو چک کنم که صاحبش از همون بستر بهم خیانت کرد!
دلم آروم شد...
امروز وقتی از جلوی خونتون رد میشدم، یادم نمیومد پنجرهتون کدومه و لمس کردم که فقط دارم به نبودنت عادت میکنم
توام رفتی پیش چیزایی که دوست داشتم داشته باشمشون ولی نشد که بشن نمیگم تو خیلی تحفه بودی
ولی یقین دارم علاقه و عشق ورزیدنم به تو بیتکراره برام، به این معنی که دیگه نمیتونم اونجور بیهوا بدمش به کسی
اونقدی که مطمئنم به کسی نمیدمش چون هرچی داشتمو دادم به تو
تو ام که ریدی توش
و امروز رو موتور به این فکر میکردم که درسته دو ماهه تو هیچ اپی چکت نکردم ولی در واقع از اون روزی که لینک وب لاگت از هیستوری گوشی پاک شده بود باورم شد که تموم شده
خودم تمومش کردم چون رفتارات نشون میداد که منو قابل نمیدونستی برای ی رابطه جدی که اگر میدونستی، مکرر خیانت نمیکردی
در صورتی که منم خر نبودم یا شایدم بودم که فکر میکردم میتونیم کنار هم بمونیم و برای هم باشیم
امیدوارم با نبودنم خوشحال باشی
الانم که اینا رومینویسم، یه بار بغض اومد تا بیخ ترکیدن و خودمو جموجور کردم
فردا هم برای ته تغاری خونه خواستگار میاد. بقیه هم که قبلا رفتن و من به عنوان تنها مجرد خانواده باقی میمونم
هرچند امکان مالی برای مستقل شدن رو دارم ولی ترجیح میدم بمونمو به والدین خدمت کنم و کسیو سرکار نذارم
البته قول نمیدم اگر اینبار بغض در پلکامو بزنه، تعارفش نکنم...
هر بار که میرفتی، خیالت راحت بود که اگر برگردی، کسی هست که برایت به معنای واقعی کلمه می میرد.
بدان آگاه باش که من جان می کنم که برنگردم چون کسی نبودی که برایم تب کنی
به جز ترومای روحی دوران کودکی چه دلیل یا دلیلهای دیگهای برای دوست داشتن آدمی که هر جور بیاحترامی رو بهت کرده میتونه وجود داشته باشه
حدودا چهار ماه از آخرین باری که دیدمت گذشته و من دارم ذره ذره آب میشم در حالی که میدونم برگشتن به تو کاملا غلطه
برگشتن به رابطه ای کاملا یک طرفه
خدایا یه خودی نشون بده
این حق من نیست
حالا که من نیستم با خیال راحت با هرکی که دلت خواست لاس میزنی؟
چرا باید دل آنقدر زبان نفهم باشد که علاقه داشته باشد به کسی که با تمام توان آن را عامدانه شکسته
شاید کم کم دارد عزاداری ام برای تو از فاز انکاری به فاز افسردگی می رسد
دلیل؟
اگر منتظری بگویم تجربه، کورخوانده ای چون تا کنون چنین تجربه ای نداشته ام
اما دو روز است که با فکر کردن به تو چشمانم گرم شده و می بارد
کاش لا اقل نمی دانستی که داری چه ضربه ای به من می زنی
کاش عامدانه نبود
کاش آگاهانه نبود
کاش
کاش
کاش
کاش
کاش
به شدت دلتنگ جزیی ترین چیزهایی هستم که از تو در ذهنم وجود دارد
چطور دلت اومد به ادمی که به لباس تنت حسودی میکنه خیانت کنی؟
در مسیر فرودگاه یادم آمد که از همان سال اول در حرفهایمان به تو گفته بودم که رینگ ساده استیل را دوست دارم.
چهار سال پیش حلقهای طلایی، مزین به عقیق کبود یمنی هدیهات کردم که نشانی باشد بینمان تا که شاید حواست را جمع کنی و خودت را هم
ولی چشم من به حلقهای نداشته از جانب تو خشک شد و تو حرمت همان نشان آشکارا و پنهان شکستی و به همراهش دل من را نیز