ماهی سیاه کوچولو فاقد سیبیل

دل تنگی درد عجیبیه

وقتی رئالیستی نکاه کنی میبینی که طرف به یه ورشم نیست ولی تو هر بار با دیدن، شنیدن، و هر چیزی که تو رو یادش میندازه یه قطعه از جیگرت میسوزه و عین ماهی دور از آب در حال تلظی هستی و هیچ کس هم کاری ازش بر نمیاد. خدا هم ترک ما گفته

خدا دیگر کجا رفته

ملال و ملول

تنگ نشو برای کسی که

هزار بار شکوندت

بهت خیانت کرد عامدانه و آگاهانه

تحقیرت کرده مکرر

رد شو لعنتی

طعم شیرین لبهایش

دنیای خواب تحت کنترل بیننده خواب است و منی که قبل از نماز صبح بود که یا گرمی لبهایت بیدار شدم راستش با خودم گفتم چه مبارک سحری بود و چه فرخنده دمی

من مجبور شدم از شیرین‌ترین خوراکی دنیا دست بکشم

Silver Effect

جوان نبوده‌ام که پیر شوم

پیری را در خود یافته‌ام، که زمستان هرگز ارتفاعات را ترک نمی‌کند...

سوم راهنمایی که بودم، اولین موهای سرم سفید شد

اما اولین تار موی سفید در ریش‌هایم 27 شهریور 93

شارب هم تاریخش یادم نمانده، مثل موهای روی سینه‌ام

اما طبق عکسی که در اول سپتامبر 20242 اولین مو روی دستم سفید شد

ولی چه بگویم از امروز برابر با23 مرداد 1404که اولین موی سفیدم بر روی شرمگاه دیده شد

خیابان ایران، کهن دیارا

نادر نادر پور می‌گوید:

نه پای رفتن

نه تاب ماندن

چگونه گویم درخت خشكم

عـجـب نـباشـد اگر تبرزن

طـمـع بـبـندد در اسـتـخـوانم

واقعیت مطلب این است که از دیروز که لینک وبلاگش از خاطره گوشی‌ام پاک شده گویی در دنیایی لامکان و لازمان هستم

فکر اینکه دیگر نمیتوانم ببینمش بدنم از درون، نوک پا تا سر همه آتش است. شعله‌هایش جگرم را می‌سوزاند

د لا مروت من مستحق این همه نارفیقی نبودم و کم کم دارم به پذیرش درونی میرسم از رفتنت

اما چه رسیدنی

که این تکه گوشت میان سینه هر بار با فکر پذیرش برای چند ثانیه‌ای توقف می‌کند

و حالا چه باید کرد با سلول سلول جسم و جانی که گرسنه و تشنه‌ی توست

خدایا تو چاره‌ کن

شوک

بعد از عمری دنبال یه صفحه بودم توی سافاری که متوجه شدم انقد نرفتم توی وب‌لاگش که لینکش از حافظه گوشی پاک شده

و من سگ‌کما زدم وسط زمین و آسمان

نود و سه روز

در این ایام چه گذشت بر من بماند

ولی نمیدانم چه بگویم

هرچه بود گذشت

من هفت سال و هشت ماه گاوی را میپرستیدم و سه ماه است که موحد شده‌ام

بی‌خبری

بعد از نزدیک به سه ماه بی‌خبری و نزدیک به یک ماه چک نکردنش در فضای مجازیش

پیام داده که سلام لباسات اینجاست. چی کارشون کنم!؟

دلم می‌خواد بهش بگم:

از اونا مهم‌تر دلمه که هیچ کاری براش نکردی

همون کاری رو انجام بده که با دلم کردی

خدافری

خودم کردم که لعنت بر خودم باد

بعضی وقتها با خودم می‌گویم که بودن، هرچه بود بهتر از نبودن است، اما واقعا با خودم فکر می‌کنم بودن به چه قیمتی؟

لعنت به من بی شرف مانده به پایت

الان که فکر میکنم دلیل اینکه دوست دارم توییتر و وبلاگت رو ببینم اینه که شاید ببیینم کمی به خاطر نبود من ناراحتی

اما به خودم نهیب میزنم که چک کردن و خوندن متنی که برای تو نوشته نشده چه فایده‌ای داره مخصوصا اگر کسی بخواد میتونه متنو برای خودم بفرسته

نکاح

اَی من هزار بار گاییدم مادر هرچی دلتنگیه سگیه بی پایانه

وسوسه

از هجدهم تیر تا امروز مدام وسوسه میشوم برای خواندن وبلاگ و توییتهایش

که لااقل ببینم حالش چطور است

ولی لحظه اخر در اوج دلتنگی به خودم میگویم او تلفنم را دارد و من چرا باید وقت و انرژی بگذارم برای خواندن جملاتی که برای من نوشته نشده

کاک زیرک ئه‌فه‌رموی

حسن زیرک خواننده کرد می‌فرمایند

به تورات به تورات

له‌ دوریت دلم ده‌ر هات

گویا از فراغ معشوقه‌ای یهودی اینچنین می‌خواند

و چه سوز صدایش از عمق جان است

وقتی می گوید:

به تورات(سوگند)

دلم در فراغت از سینه بیرون میزند