امروز وقتی از جلوی خونتون رد میشدم، یادم نمیومد پنجرهتون کدومه و لمس کردم که فقط دارم به نبودنت عادت میکنم
توام رفتی پیش چیزایی که دوست داشتم داشته باشمشون ولی نشد که بشن نمیگم تو خیلی تحفه بودی
ولی یقین دارم علاقه و عشق ورزیدنم به تو بیتکراره برام، به این معنی که دیگه نمیتونم اونجور بیهوا بدمش به کسی
اونقدی که مطمئنم به کسی نمیدمش چون هرچی داشتمو دادم به تو
تو ام که ریدی توش
و امروز رو موتور به این فکر میکردم که درسته دو ماهه تو هیچ اپی چکت نکردم ولی در واقع از اون روزی که لینک وب لاگت از هیستوری گوشی پاک شده بود باورم شد که تموم شده
خودم تمومش کردم چون رفتارات نشون میداد که منو قابل نمیدونستی برای ی رابطه جدی که اگر میدونستی، مکرر خیانت نمیکردی
در صورتی که منم خر نبودم یا شایدم بودم که فکر میکردم میتونیم کنار هم بمونیم و برای هم باشیم
امیدوارم با نبودنم خوشحال باشی
الانم که اینا رومینویسم، یه بار بغض اومد تا بیخ ترکیدن و خودمو جموجور کردم
فردا هم برای ته تغاری خونه خواستگار میاد. بقیه هم که قبلا رفتن و من به عنوان تنها مجرد خانواده باقی میمونم
هرچند امکان مالی برای مستقل شدن رو دارم ولی ترجیح میدم بمونمو به والدین خدمت کنم و کسیو سرکار نذارم
البته قول نمیدم اگر اینبار بغض در پلکامو بزنه، تعارفش نکنم...