در مسیر فرودگاه یادم آمد که از همان سال اول در حرفهایمان به تو گفته بودم که رینگ ساده استیل را دوست دارم.

چهار سال پیش حلقه‌ای طلایی، مزین به عقیق کبود یمنی هدیه‌ات کردم که نشانی باشد بینمان تا که شاید حواست را جمع کنی و خودت را هم

ولی چشم من به حلقه‌ای نداشته از جانب تو خشک شد و تو حرمت همان نشان آشکارا و پنهان شکستی و به همراهش دل من را نیز